جستجو
-
۱تصویر
فاطمه خانم عزت السلطنه (عزت الدوله) به عبدالحسین میرزا فرمانفرما
نامه فاطمه خانم عزت السلطنه (عزت الدوله) به همسرش، عبدالحسین میرزا فرمانفرما؛ گزیده متن: امروز معتمد الحرم از مشهد وارد شد. من که دیدم معتمدالحرم رفته بود مشهد یک انگشتر چند صد تومانی خریدم، یک کاغذ اظهار مهربانی نوشته فرستادم. در باب سوقات [سوغات] سابقاً سرکار نوشته بودید سوقات را فرستادند، یک گل سینه با مروارید، یک انگشتر برلیان کوچک، همین بود محض اطلاع عرض شد.
-
۱تصویر
فاطمه خانم عزت السلطنه (عزت الدوله) به عبدالحسین میرزا فرمانفرما، ۱۳۲۱ ق
نامه فاطمه خانم عزت السلطنه (عزت الدوله) به همسرش، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، گزیده متن: پنجم صفر؛ در باب تفنگها آمدند بازدید کردند بیست تا تفنگ کم بود. دستخط آورده میرزا علی اکبرخان حال می گوید که صورت دیگر دارد که خدمت سرکار است باید آن را بفرستید تا درست معین بود، همه راجع یک دست کتابچه صحیح بنویسد ولی الان خیلی توی هم است. تمام کارمان همینطور است. هنوز سرانجام نگرفتم. امید به خدا انشاالله کم کم درست بشود.
-
۱تصویر
فاطمه خانم عزت السلطنه (عزت الدوله) به عبدالحسین میرزا فرمانفرما، ۱۳۲۱ ق
نامه فاطمه خانم عزت السلطنه (عزت الدوله) به همسرش، عبدالحسین میرزا فرمانفرما، گزیده متن: پنجم صفر، درباره معین الحرم نوشته بودید، صد تومان بابت عبا فرستادم، انگشتر هم برای مشیرالسلطنه گرفته خیال دارم امروز فردا می فرستم، انشاالله این روزها عمل الحق تمام می شود. دیروز هم ناصرالسلطنه [و] اعلاءالملک آمدند. آنی ناصرالسلطنه پیغام داده بود که من چون [ناخوانا] آوردم من گله کرده بودم اینطور پیغام داده بود. شاهزاده در کرمانشاه خیلی به مادر زن محبت مهربانی کردند، من خجالت دارم از این تعارف های بی قاعده خیلی.
-
۲تصویر
رضا قلی خان نظام السلطنه به خدیجه سلطان، ۱۳۱۷ ق
رضا قلی خان نظام السلطنه به همسرش، خدیجه سلطان، همراه با پاکت نامه؛ گزیده متن: عزیز دلم، قوت قلبم، آرام جانم، روح روانم، تصدقت شوم، پست وارد شد، خط دست مبارک زیارت شده چاپار حرکت می کند. دیدم هرچه نگویا به تو خاموش به وآنچه به یاد تو نیاید فراموش به. با اینکه حالم خوش نیست و به محمدعلی هم نوشتم عذر بخواه، عشق و محبت نگذاشت خاموش بنیشینم این مختصر را [ناخوانا] می نگارم و قربان صدقه ات میروم. الهی جانم و روحم قربانت، یک جفت انگشتر الماس برای زهرا سلطان پدر سوخته فرستادم، یک پالتو هم برای خودم دوخته بودند بد شده بود، برای آقا سلطان فرستادم. همچون گمان نکند از خاطرم رفته است. پالتو را در صورتی...